ترمه نراقیترمه نراقی، تا این لحظه: 14 سال و 5 ماه و 23 روز سن داره

ترمه مامان و بابا

زمین خوردی

مامانی        طلا خانم دیشب ساعت 11 سرت خورد به میز داشتی با بابائی بازی میکردی که سرت خورد به میز و ورم کرد مامانی   دلم برات کباب شداین اولین باری که کبود شده نمیدونم دیشب چرا اینقدر ضربه میخوردی ...
4 اسفند 1389

احساس مالکیت

سلام عزیزدل مامان یکشنبه شب رفتیم خونه خاله لادن یادم رفته بود برات شلوار ببرم مجبور شدیم 1 شلوار دم دستی   بخریم بعد بریم اونجا همه چیز خوب بود .دوشنبه هم که تعطیل بود بابئی خونه بودیم.بعد از ظهر هم خاله اعظم(دوست مامان) با کیارش و کیانا و عمو حمید اومده بودن خونه ما ماجرا از این جا شروع میشه هر چیزی رو که کیانا دست میزد شما میخواستین از دستش بگیرین کار به جائی کشید که وقتی رفت تلويزيون نگاه کنه شما رفتین جلو تلویزیون دو دستی دستتونو روی شیشه گذاشتین و نا نا رو دعوا کردین با این جمله( یا یا یا یا) ولی وقتی سوار چرخت شد چون مامانش داشت هلش میداد روت نمی شد دعواش کنی و به محض پیاده شدنش رفتی و چرخت و بردی توی آشپزخونه   خی...
3 اسفند 1389

تولد مبارک

ماه فرو ماند از جمال محمد     سرو نباشد به اعتدال محمد  تولد رسول نورو رحمت مبارک راستی امروز تولد خاله لادن هم هست براش ۱ شال خوشگل  خریدیم  امشب می خوایم بریم خونشون خاله جون انشاا.... صد سال زنده و بانشاط باشی برای کسری(داداش کایکو) و دائی جون بهزاد
1 اسفند 1389

فدا ت شم

سلام خانمم الان تو ۱۵ ماهگی کلیه اعضا بدنت رو می شناسی و نشون میدی حتی زبونتو در می اوری و نشون می دی مامانی تا ۴ هم میشماری داریم تمرین می کنیم شماره ۱ و ۲  هم بگی عزیز دلم مااااااااااااااچ
1 اسفند 1389

سفر

سلام عزیز دل مامان چهارشنبه با مامان جون و شهره جون و بابائی رفتیم خونه خاله لاله ساعت 10 شب رسیدیم هوا خیلی سرد بود خاله کلی از دیدن ما خوشحال شد شما رو خیلی وقت بود که ندیده بود هی به شما میگفت عروسک کوچولو شما با امیر علی کلی بازی میکردی و خیلی خوشحال بودی   پنج شنبه هم صبح رفتیم دم در مدرسه امیرحسن دنبالش بعد از ظهر هم رفتیم پاساژ توی پاساژ هم 10 دفعه از این پله ها هی بالا میرفتی هی پائیین چند تا دختر هم دور شما جمع شده بودن و هی با شما بازی میکردن خلاصه   هر جا میریم کلی تحویلت می گیرن .جمعه هم ساعت 5 بود که برگشتیم و شما چه رفتن چه اومدن همش 0.5 ساعت خوابیدین. شیطون بلا دیشب هم بابابائی رفتیم برای شما پو...
1 اسفند 1389